ازتــــــو گـــفتن سوزش چشم می آورد و از تــــو نــــگفتن تورم گلو! شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, 19:32 ashkan
روز تولدم اشنایی با تو بود مرگم دست خدا نیست سرنوشت و زندگیم در دستان کوچک توست خداوندا...... مرا از جهنمت نترسان جهنم تو بهشت من است زندگیم جهنمی شده که هر روز مردن و زنده شدن را تجربه میکنم تمام ارزوهایم بر باد رفت کودکی و نوجوانی را گذراندم ولی جوانی را ندیدم با راهی اشتباهی به پیری رسیدم تنها یک ارزو در سرم مانده است تنها یک امید برایم مانده است تنها مــــــــــــرگ برچسبها: سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, 7:51 ashkan
كاش بودي تادلم تنها نبود تا اسير غصه فردا نبود زندگي اينگونه بي معنا نبود قصه گوي غصه غمها نبود بي خبر از موج واز دريا نبود اينچنين پرسوز وپرسرما نبود بعد تو اين زندگي زيبا نبود برچسبها: دو شنبه 10 دی 1391برچسب:, 22:55 ashkan
امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست ناچار این پرواز را این بار باور میکنم یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن من هم ضریح عشق را غرق کبوتر میکنم برچسبها: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, 18:32 ashkan
هر شب در کنج تنهای خودم مینشینم... از دست افکار آینده،به گذشته ی خود پناه میبرم.... فراموشی خاطرات قبل از تو و یاد خاطرات با تو... به خاطراتی میرسم که هر بهایی برای تکرارش خواهم پرداخت... به روز های که احساس میکردم خوشبخت ترین انسان زمینم... خیال رفتنت را خیالی بیهوده و باطل میدانستم که اکنون کمی رنگ واقعیت به خود گرفته... خیالی که اکنون ثانیه ها را مانند پُتکی بر سرم مینشاند... همیشه نگاهم را به تابلویی میدوزم که هر روز امید چند روز زندگی را در دلم روشن میکرد... تابلویی که هر روز ماندنت را در دلم زمزمه میکرد... "چه کسی میداند... چشم من از فاصله ها نمناک است... به تو می اندیشم.... چشم بگشا که مرا خواهی یافت... که به خود میگویم..... زندگی بی تو...... سر به سر غمگین است..." چشم میگشایم، ولی چیزی که میابم تو نیستی.... حرف هاییست که بوی رفتن به خود گرفته است..... کلامیست که هر لحظه تصویری از چگونه رفتنت را در ذهنم طراحی میکند.... در آخر با بغضی همیشگی به تنها امیدم چنگ میزنم.... خداونــــــــــــــــــــــــــــــدا.........!!! من مفهوم قسمتت را نمیدانم.... ولی تو که مفهوم طاقت و جدایی را میدانی!! پس به بزرگی خودت اخرین خواسته ام را پاسخ مثبت ده..... همیــــــــــــــــــــــــــــــن......... ashkii برچسبها: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, 21:15 ashkan
گذشته های تکرار نشدنیی که تکرار نشد.... برچسبها: شنبه 18 آذر 1391برچسب:, 16:58 ashkan
مرا ببخش..... مرا ببخش که بودنم با عث آزارت میشود. ببخش که بند بند وجودم تورا میخواهد تورا فریاد میزند.... مرا ببخش که با تمام نداشتن هایم، داشتن های تورا ارزو میکنم.. ببخش که نوازش دست های سرد و سختم روح لطیفت را می آزارد... ببخش که با دوست داشتنم راه انتخاب را به رویت بسته ام... مرا ببــــــــــــخش.... تو خود را بخشیده ای... مرا نیز به کَرَم دل مهربانت ببخش.. دل است دیگر... نمیفهمد.... اگر قرار بود بفهمد نامش را مغز میگذاشتن. ashkii برچسبها: شنبه 18 آذر 1391برچسب:, 10:37 ashkan
كاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گياهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
بسراپای تو لب می سودم
كاش چون نای شبان می خواندم
بنوای دل ديوانه تو
خفته بر هودج مواج نسيم
می گذشتم ز در خانه تو
كاش چون ياد دل انگيز زنی
می خزيدم به دلت پر تشويش
ناگهان چشم ترا می ديدم
خيره بر جلوه زيبائی خويش
كاش در بستر تنهائی تو
پيكرم شمع گنه می افروخت
ريشه زهد تو و حسرت من
زين گنه كاری شيرين می سوخت
كاش از شاخه سرسبز حيات
گل اندوه مرا می چيدی
كاش در شعر من ای مايه عمر
شعله راز مرا می ديدی(فروغ فرخ زاد)
برچسبها: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, 10:45 ashkan
دوست دارم بارها از تن جدا گردد سر من تا شود تقدیم خاک پات، خون حنجر من دوست دارم عضو عضوم طعمهی شمشیر گردد تا تو لبخندی زنی بر زخمهای پیکر من دوست دارم وقت جان دادن به بالینم بیایی تا بیفتد بر گل رویت نگاه آخر من دوست دارم در هجوم خندههای تلخ دشمن بر تو ریزد همچو باران، اشک از چشم تر من دوست دارم تا به جرم عشق تو، کوچه به کوچه از فراز بامها آتش بریزد بر سر من دوست دارم در کنار دختر مظلومهی تو صورت خود را کند تقدیم سیلی، دختر من
برای مشاهده در ابعاد واقعی بر روی تصویر کلیک کنید.
برچسبها: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, 8:22 ashkan
|